اصلا شما فکر کن بخوای فاصلهی یک جسم مادی رو از یک موجود غیر مادی محاسبه کنی. به هبچ وجه، ممکن نیست. اصلا این دو تا موجود از یک هویت نیستن که انسان بخواد مقایسشون بکنه.
آخه چطور این هویتها رو برای خودشون ساختن؟
کی وقت کردن به مرزهای دست نیافتنیِ خیال من، برسن؟
این شهرِ هِرتِ «یَهْدی مَنْ یَشاء» رو چطور فتح کردن؟
دست نوشته شهید احمد زارع:
دیشب تا صبح نوشتم
از آنچه که کردم و از آنچه که خدا نگذاشت!
خود می دانم چه کردم
چه گفتم و به چه ها نگاه کردم
صدای هق هق گریه بلند است، از هر سنگری.
خط، خط مقدم است
و این شبهای آخر
اما نه برای من،
من را چه به کار این جماعت!
من اشتباهیام
من و من و من
همین من، من را به اینجا کشانده
در خط مقدم ولی کیلومتر ها دورتر
دیگر خسته شدهام
تابِ ماندن ندارم
تصمیم به برگشت دارم
از راهی که طی شده
من مال اینجا نیستم
من لبهی کفرم
کافر را چه به شهادت
باید برگردم به تهران
کاش نیامده بودم
دم اذان است دیگر اما خجلم از سبحان الله گفتن
اشک چشمانم را بسته
دیگر توان نوشتن ندارم
هوا سرد است
خیلی